
ام ایمن
بانوی از عصر پیامبرص
حاضنة رسول اللهص
گشت و گذاری با واقعیت
در عصر حاضر, هر روز در رسانههای گروهی چهره بسیاری از زنان مشهور را پیش روی ما میگذارند؛ اما از میان زنان, بیشتر زنانی را پیش روی ما میگذارند که در جهان هنر, بازیگری, رقص, خوانندگی, موسیقی و ... قدم گذاشتهاند, یا زنانیکه شرکتهای تبلیغاتی و مؤسسات فریبنده, در زمینة عرضة مدهای لباس, تبلیغات برای وسایل آرایشی و رفاهی و صنایع تجملاتی, مؤسسات صنایع دستی و مناطق سیاحتی و تفریحی یا در مسابقههای ملکة زیبایی و... آنان را ارائه میکنند.
گاه نیز داستانهای زنان و مردان قهرمان و ماجراجو و رمانهای عشق و عاشقی و مشکلات زنان نوجوان, عرضه میشوند. در این داستانها روی توجیه گناهان و انحرافات و مظلوم جلوه دادن گنهکاران پافشاری میشود.
زن را خیلی کم, در حوزههای درست تربیت و دانش و نوآفرینی راستین و مفید برای جوامع یا اثر گذار در بستر پیشرفت و ساختن جامعه, میتوان یافت.
من نمیگویم که زن توانایی نوآفرینی ندارد, یا اصلاً در حوزة تربیت و فضایل انسانی وعلم و پیشرفت راستین نقشی ندارد, یا اینکه دنیا به پایان رسیده و دیگر نمیتوانیم نامهای زنان فاضل و مربی و مجاهد و عالم را بشنویم.
اما پدیدة که نگاهها را به خود متوجه میکند و بایستی در برابرش وادرنگید و به مطالعهاش پرداخت و به خطرهای آن پی برد, تصویری است که از آن در صفحات رسانههای دیداری و شنیداری و نوشتاری دیده میشود. اگر ما یک مثال از آن را به طور کامل بیان کنیم, دلیل این اوضاع را در جامعه به خوبی میشناسیم و به خوبی علت حضور زن را در این جوامع دریابیم.
اگر ما به تعدادی از مجلات چاپ شده نگاهی بیندازیم میبینیم مجلاتیکه به زنان اختصاص دارد چند برابر مجلاتی است که به مردان اختصاص دارد, با توجه به اینکه دیگر مجلات, موضوع زن را از مسایل ثابت و خاص جدا نمیکنند. اگر نگاهی به برنامههای رادیویی بیندازیم به وضوح میبینیم که توجه آنها نسبت به زن بیشتر از مرد است.
اگر نگاهی به سریالها, فیلمها و برنامههای مشابه (مثل مصاحبهها) بیندازیم میبینیم بیشتر آنها پیرامون زن میچرخند.
اگر صفحات جراید و مجلات را ورق زنیم, یا اینکه پیامهای بازرگانی و تبلیغات تصویری را دنبال کنیم, میبینیم بیشتر آنها به زن اختصاص دارند و پیرامون دغدغههای زن میچرخند و زن نقش اول را در آنها بازی میکند.
این ثمره واقعی و چهرة حقیقی یک زن نیست؛ زیرا زن انسانی دارای مزایا, ویژگیها و مشخصههایی است که بشر نمیتواند آنها را با تمام وسایل خود تغییر دهد, یا از کار بیندازد یا از اهمیت آنها بکاهد.
این چهرة آن زنی نیست که خداوند متعال خواسته و بدان فرمان داده مردمان را, اعم از زن و مرد, بدان سو جهت داده است. در پس این وارونهسازیها در دنیای زن, مردمانی اهریمن صفت ایستاده اند که چرخ تحولات را در دست دارند. آنان برای ساختن رخدادها و تحقق اهداف خویش, در پس پرده ایستادهاند.
آنان هرگز نمیخواهند زن جایگاه حقیقی خود را در زندگی به دست آورد و در کنار مرد, بار مسئولیتهای زندگی را برعهده گیرد. نمیخواهند هیچ زنی ویژگـــیها و امتیازاتی که شأن و منزلتش را بالا میبرد, داشته باشد و در کنار مرد امر خلافت و جانشینی زمین را بر عهده بگیرد, خلافتی که خداوند متعال در مورد آن میفرماید:
﴿وَإِذۡ قَالَ رَبُّكَ لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٞ فِي ٱلۡأَرۡضِ خَلِيفَة﴾ [البقرة: 30].
«زمانیکه پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین جانشینی قرار میدهم...».
آنان نمیخواهند زن, مادری برای زندگی بشر و سازندة نسلهای آینده و مردان نابغه باشد. نمیخواهند در جایگاه مادر, همسر, دختر و خواهر قرار گیرد, بلکه میخواهند تبدیل به کالایی خریدنی و فروختنی و راهی برای رسیدن به اهداف دنیوی و مقاصد پلید و شوم شود, کالایی ارزان که طبق قوانین تجارت شیطانی, آن را به راحتی بگیرند و بعد از مدتی به دور اندازند.
میخواهند زن در نقش مردان ظاهر شود, ـ در حالیکه او زن است و نمیتواند آفرینش خدا را تغییر دهد ـ و بکوشد تا جایگاه مردان را اشغال کند؛ چون زن برای رسیدن به نقشههای شیطانی فرمانپذیرتر است. میخواهند او در مقام رقیب و دشمن مرد, ظاهر شود تا سرکردگان از راه نیاز و زیر چتر کار و وظیفه و اغوا, به خواستههای خود برسند و کامجویی کنند.
همچنین میخواهند، زن در جنبههای فریبندگی و حیلهگری و تحریک غرایز جنسی و پیشاپیش آشفتگیهای اجتماعی و انقلابها و فراخوان به سوی آزادی از هر قید و بندی آزاد گردد[1].
تاریخ اسلامی در گذشته و حال سرشار از اسامی زنان بزرگوار, مؤمن و پاک سرشتی است که در جایگاه فضل و زهد و در میدانهای جهاد و فداکاری ظاهر شدهاند و در محافل دعوت به سوی خدا و ندای حق و حفاظت از راست روی جوامع, نقش داشتهاند. این زنان در مواضع حساس تاریخی و رخدادهای بزرگی که سرنوشت ملتها و فرجام جوامع در آنها رقم میخورده و مردم در باب آنها به راههای گوناگون میرفتهاند, پا به عرصه نهادهاند.
اما این شخصیتها از انظار نسلهای کنونی پنهان شدهاند وشرح حال آنان تبدیل به حکایاتی چند برای شنیدن یا پر کردن اوقات فراغت شدهاند, یا اینکه داستان آنان را فقط برای تسلی وسرگرم کردن کودکان بیان میکنند. جای بیان شخصیت این بانوان بزرگ و نامی را غوغای پر زرق و برق رسانة گرفته است, تا حقایق نهان شوند و مردم در جست و جوی هدایت به بیراه روند.
این حقایق ما را به بیان چهرههای راستین و تابناک زن عفیف و خردمند عرب وا میدارد, زنی که شرف و آبرویش را حفظ کرد, پسرانش را با فضیلت و بزرگ منشی تربیت کرد و شوهر و جامعة اطرافش را از فساد و تباهی و نافرمانی حفاظت کرد. همین حقایق ما را به سوی بیان چهرة راستین زن مسلمانی وا میدارد که ویژگیها و صفات زنانهاش را و فطرت پاکش را حفاظت کرده, و مسئولیت بزرگ رسالت را حمل کرده و در مقابل تمام سختیهایش ایستاده است و در تاریخ دور و دراز خود چهرة روشن از زنی باقی گذاشته که آنچه را خدا به او ارزانی داشته ارج مینهد و آنچه را خدا از او برای خیر خودش و خیر تمام آدمیان خواسته, انجام میدهد. به راستی بیان چنین شخصیــــتهایی مسئولیت بزرگی است, که مسلمانان هر کجا باشند بار آن را بر دوش دارند تا این نمونههای راستین و زنده را برای زن در بستر تاریخ و در سایة شریعت خداوند بیان کنند. شخصیت زنده و گویایی را با تمام جوانبش در میدانهای مختلف و فعالیتها و تخصصهای گوناگون ارائه کنند. بدین گونه بایستی زن معاصر در مقابل آن بایستد و بیندیشد, تأمل کند, اندرز گیرد, حقایق را بیابد, سره را از ناسره بازشناسد و راه چنین الگوهایی را در پیش گیرد.
بیان درست چنین نمونههایی, آن هم با روشیکه واقعیت را همچون نمونههای زنده و کار آمد به تصویر بکشد, نه مانند متنها و داستانهای کهنه و پوسیده, برای نسل جدید مخصوصاً زنان, فضایی را فراهم میکند که بتوانند خود را با آگاهی و حقیقت مسلح کنند و انبوه شک و تشویشها را از فطرت پاکشان بزدایند و پردة باطل را از برابر چشمهایشان کنار زنند و در راه مستقیم قدم بردارند و با خیزابهی یورشهای پیوستة که علیه دین, ارزشها, شریعت و میراث صورت پذیرفته، رویاروی شوند.
افزون بر آن, بیان آنها به این ترتیب برای نسلهای جدید زمینه را فراهم میکند تا با حقایق مسلح شوند و یاوههای دشمنان را کشف کنند. نقشههای آنان را خنثی وعلیه فتنههای آنان مبارزه کنند.
شاید ارائة چنین چهرههای زنده و تابناک زنان مسلمان به این جوامع راهی برای حفاظت جامعه و خانوادههای ما باشد, به روشن کردن راه یاری رساند, طوفانهای کشنده را باز دارد و گلدستههای الگو پردازی و هدایتگری در راه دور و دراز را برافروزد.
دایه نوزاد
ام ایمن از جمله زنانی بود که هیچ کس به آنان توجه نمیکند. ام ایمن زنی حبشی بود که در جاهلیت کنیز مادر رسول اکرمص, آمنه بنت وهب, بود, بعد از آن کنیز پیامبر بود تا آنکه حضرت او را آزاد کرد.
اسمش برکة بنت ثعلبه بن عمرو بن حصن بن مالک بن سلمة بن عمرو بن نعمان بود و به ام الظباء معروف بود[2].
در دوران جاهلیت خدمتکار مادر رسول اللهص بود و در کارهای منزل به او کمک میکرد. رسول اکرمص در مورد او میفرماید:
«أم أیمن أمي بعد أمي».
«بعد از مادرم ام ایمن مادرم است»[3].
ذهبی میگوید: ام ایمن کنیزی حبشی بود که از پدر رسول اکرمص به او ارث رسید و زمانیکه رسول اکرم با حضرت خدیجه ازدواج کرد, او را آزاد ساخت[4].
ابونعیم در دلائل النبوة میگوید: ام ایمن کنیز خواهر خدیجه بود, که او را به رسول اکرم بخشید و پیامبر نیز او را آزاد کرد.
امام بخاری و مسلم و ابن سکن از زهری روایت کردهاند: ام ایمن کنیز پدر پیامبر, عبدالله بن عبد المطلب بود. بعد از در گذشت عبدالله, او را پرورش داد و بزرگ کرد[5].
منابع تاریخی تأیید دارد که ام ایمن کنیزی به نام برکه بود. وی با مال خریده شد و به مکه آورده شد تا در خانههای آنجا زندگی کند. این لطف خدا بود که وی در خانة آمنه زندگی کند, در خدمت و کمک او باشد, سرپرستی فرزندش را بر عهده گیرد, پرورش بهترین مولود روی زمین را انجام دهد و بعدها نزد پیامبر اکرمص زندگی کند.
او یکی از کنیزانی بود که در خانهها خدمت میکردند, فرمان سروران خود را اجرا میکردند و هر کاری که مالکشان به آنان امر میکرد با شوق و علاقه انجام میدادند و از زیر بار کارهای سنگین شانه خالی نمیکردند, نه شکوه میکردند و نه از کار کردن امتناع میورزیدند. خداوند متعال از میان آنان برکة را انتخاب کرد, که در کودکی پیامبر, سرپرست و دایهاش باشد و به او خدمت کند و در کارها به او کمک کند و به جای مادرش باشد.
ام ایمن پیامبرص را دوست میداشت و نسبت به او مهربان و با محبت بود. پس از اینکه پیامبر اکرمص در سن شش سالگی مادرش را از دست داد, ام ایمن احساس کرد که خداوند متعال به او مسئولیت بزرگی سپرده است.
بنابر این, در جایگاه مادر دوم پیامبر قرار گرفت و محبت, عطوفت, توجه و اهتمام ورزیدنی که لازمه آن بود, برایش فراهم کرد.
خدمت ام ایمن در خانة رسول اکرمص به عنوان کنیزیکه در خانه آقایش خدمت میکند, نبود, بلکه وی احساس میکرد که از مقام و شرف بزرگی برخوردار شده و بایستی تمام توانش را برای رعایت و پرورش وی بکار ببرد و با تمام وجود با او محبت و مهربانی کند.
کودک نیز این حقیقت را درک کرد. هنگامیکه محبت, رعایت و شفقت ام ایمن را میدید, احساس میکرد بعد از مادرش او مادر وی است.
پیامبر اکرم پس از اینکه خداوند متعال به او امانت رسالت را سپرد در مورد ام ایمن فرمود: «أم أیمن أمي بعد أمي».
بهترین پاداش را به کنیز مملوکش داد. پس از ازدواج با حضرت خدیجه او را آزاد کرد و همیشه از روی وفاداری و نیکی به مادر مهربانش و دایة مؤمن و صادقش و کسیکه قابلة او بود و در کودکی بر محمد ص حق داشت[6] وی را مراعات میکرد و او را « ای مادر » صدا میزد[7].
پس از اینکه به او وحی نازل شد و به مقام نبوت نایل آمد, به ام ایمن نگاه میکرد و میفرمود: «هذه بقیة أهلي»[8].
«این یادگار بازماندة خانواده من است».
آری این وفاداری مردی بزرگوار نسبت به کنیز خدمتکار خویش است. اخلاق نیک کسی است که قدر محبت مردم را میداند, خادمش را خوار نمیشمارد و بر کنیزش فخرجویی نمیکند و فضل و اخلاص و گذشت او را فراموش نمیکند و با او به مهربانی و نیکی و مهرورزی رفتار میکند؛ چون او را مانند مادرش مراعات و سرپرستی میکرد و مثل فرزند دوستش میداشت. پیامبرص نیز در قبال نیکی و تکریم و مهربانیاش را با آزاد کردنش به او داد, با بزرگی و عزت او را نزد خود باقی گذاشت و با او مثل مادرش که او را به دنیا آورده بود, رفتار کرد.
ام ایمن و اسلام
از هم صحبتی ام ایمن با رسول خداص چهل سال میگذشت؛ ام ایمن او را از زمانیکه نوزادی کوچک و یتیمی شیرخوار و کودکی دوست داشتنی بود, میشناخت و نیز هنگامیکه تبدیل به جوانی رعنا, راستگو, درستکار و پاکدامن شد, نیز با او همراه بود.
این همان محمد بود که طی سالیان دور و دراز, مردم مکه, اخلاق رفیع و عفت, حسن خلق, شجاعت, مردانگی و صفات بزرگمندانهاش را میشناختند, و در میان مردان, فردی بینظیر و برجسته بود.
مردم مکه از او تعریف و تمجید میکردند و به امانت داری و اخلاق کریمانهاش اعتراف داشتند و او را محمد امین مینامیدند. بعد از این مراحل بود که او به نبوت مبعوث شد. چهل سال میگذشت. ام ایمن پیامبر اکرم ص را در زمان کودکی و جوانی و کهولتش در خصوصیترین مسایل و رفتار وی با خانواده و مردم, مشاهده میکرد. قبل از ازدواج و بعد از ازدواج او را دیده بود. میدید که مردم مکه چگونه رفتار و صفاتش را به پاکی و والایی توصیف میکنند, و همچنین میدید که چگونه خدیجة ثروتمند, نجیب زاده و اشرافی او را از میان مردان دیگر انتخاب کرد و به همسری برگزید و در ازدواجش سعادتمندترین زن شد.
او را در سلوک و رفتارش با مردم میشناخت تا آنکه سرانجام مطمئن شد او گونة دیگر و متفاوت است. هر مقدار که شناختش نسبت به پیامبر زیاد میشد و تمام جوانب اخلاق و رفتار او را بررسی میکرد, به یقین میفهمید که محمد امین (ص) از مردان دیگر, متمایز و جداست. افراد فامیل و غیر فامیل از زمانیکه نسبت به او شناخت پیدا میکردند, یقینشان نسبت به برتری و فضیلت او زیاد میشد. هرگاه که جنبههایی از شخصیت او برایشان آشکار میشد, بیشتر شیفتــهاش میشدند و بیش از پیش بزرگش میداشتند.
محمد امین(ص) شخصی بینیاز از مادیات دنیا بود. همیشه دل به آسمان داشت. هر نیکی و احسانی را بزرگ میشمرد. هر صاحب حقی را دادرسی میکرد و از سرچشمه هر بدی و ظلم و شرارتی جلوگیری میکرد. ام ایمن همة آنها را میدید و با چشمان بینا و قلب بیدارش مراقبش بود.
هر روز قصهها, حکایات و صحبتها و گفتگوهایی را مردم مکه نقل میکردند. گویا مکه آبستن اتفاق بزرگ و جدیدی بود. روزی اتفاقیکه شعلههای صحبت و پرسش را برافروخت, او را به هوش آورد. مردم شروع به نقل اخبار محمد امین کردند, اخباریکه میگفت از طرف خدا به او وحی شده و اینکه او فرستادة خدا به سوی مردم است. محمد دعوت مردم را به سوی دین جدید و پرستش خداوند یکتا و کنار نهادن بت پرستی, آغاز کرد.
بگو مگو و توجه در مورد محمد(ص) و دین جدید او رو به فزونی نهاد. دشمنان نیز دشمنی خود را آشکار کردند.
اما ام ایمن به آنچه در مورد محمد امین(ص) میشنید رشک میبرد؛ زیرا محمد(ص) کسی بود که از دروغ گفتن نفرت داشت و امکان نداشت که سخن دروغین را به خداوند نسبت دهد.
محمد امین(ص) کسی بود که از هر پستیای خود را دور نگه میداشت و امکان نداشت در مورد اخباری که به عقیدة مردم و ایمان به خدای زمین و آسمان بستگی داشت, دست به پستی زند.
زمانیکه پیامبر اکرمص به حضرت خدیجهل خبر وحی را داد, او نیز در کنارش ایستاد, او را تصدیق کرد و به دین جدید و رسالت پیامبر ایمان آورد. ام ایمن نیز در کنار رسول خدا ایستاد و به رسول اکرمص و رسالتش ایمان آورد و یقین داشت که این انسان راستگو و درستکار از جانب خداوند برگزیده شده تا پیامبر این امت باشد و بار سنگین رسالت را با راستی و پایداری حمل کند.
او همراه با پیشکسوتان اندکی که در مورد پیامبر اکرمص در دلشان شک و تردید راه نداده بودند, ایمان آورد, کسانی مثل خدیجه بنت خویلد, حضرت ابوبکر صدیق, علی بن ابی طالب و زید بن حارثهy که در مورد تصدیق پیامبر و ایمان به او تردیدی به دل خود راه نداده بودند. او شکیبا و استوار همراه آن گروه اندک در کنار پیامبر در مقابل طغیان قریش و شکنجههای آنان ایستادگی کرد. حضرت خدیجهل و بقیه زنان مسلمان به مردان دلداری و پایداری میدادند و برای زنان قریش اساس دین و عقیده را بیان میکردند و آنان را برای دخول به اسلام تشویق و ترغیب میکردند و از آنان میخواستند سرکشی قریش و آزاریکه به محمد(ص) و یارانش میدادند, ناخوشایند بدانند. آخر آنان به سوی خداوند متعال و ترک بتهایی که ضرر و نفعی ندارند, دعوت میکردند و مردم را به سوی مکارم اخلاق, احترام گذاشتن به مردم ـ هر رنگ و نژادیکه داشته باشند ـ و ظلم ستیزی و مبارزه با بدی وشرارت ـ از هر انسان شریف و دارای هر رنگ و نژادی ـ فرا میخواندند.
همچنین زنان صحابه وظیفه داشتند که در صفوف زنان قریش و در خانههایشان نفوذ کنند. دعوت آنان مثل هجوم رسانة و آگاهی بخشی اجتماعی بود. در اعماق جامعة جاهلی نفوذ میکند. صلابت و سرکشی آن جامعه و مقاومتش در برابر دین جدید متزلزل میکند و برای گشودن مرزها و مراکز داخلی آن, جهت شرح آموزههای دین و قانع کردن بسیاری از آنان به پذیرش عقیدة ربانی, به فعالیت میپردازد.
این کوششهای دعوی و تبلیغی موفقیت آمیز بود. بسیاری از زنان قریش دین جدید را به طور سری و علنی قبول کردند. سلسله دعوت و تبلیغ زنان مؤمن گسترش یافت. زنان مؤمن در تمام خانوادهها به قانع کردن پدران و برادران و همسرانشان مشغول بودند و آنان را به سوی اسلام دعوت میکردند.
اگر چنین نتیجة نمیداد, دست کم برای سبک ساختن خشم خروش جاهلان و دشمنی آنان با دین جدید و مبارزه با محمد(ص) و یارانش, تلاش میکردند. یک نقش دعوتگرانة آرام, که خدیجه و ام ایمن و دیگر زنان مسلمان در زمان سختی و درست هنگامیکه مردان به میراث نیاکان دل بسته بودند, بدان دست یازیدند.
خانواده ام ایمن
در مورد ام ایمن مباحث زیادی یافت نمیشود. وضعیت تعدادی از صحابة پیامبر اکرمص چنین است که تاریخ نویسان در مورد آنان و نحوه زندگیشان بحث زیادی ارائه نکردهاند. ام ایمن نیز از جمله کسانی است که در مورد برخی ازجنبههای زندگی او اخبار دقیق و موثقی یافت نمیشود.
ام ایمن در کنار پیامبر اکرمص زندگی میکرد و رسول اکرمص او را بسیار گرامی میداشت و چنان که مستحق بود مراعاتش میکرد و با او چنان رفتار میکرد که پسر نسبت به مادرش رفتار میکند. بدین سان پیامبر اکرم برای آدمیان نمونـة از انسان خوب ارائه کرد که با کسانیکه در خانهها خدمت و فرزندان خانوادههای شریف را سرپرستی میکنند, چگونه بایستی رفتار کرد. حضرت با او مانند خادمی خوار و حقیر رفتار نمیکرد. هرگز ام ایمن احساس نکرد در آن خانه به عنوان خادمی حقیر خدمت میکند, بلکه پیامبر اکرم شأن و منزلت او را بالا برد و جزو زنان عالیقدر صحابه و دایة پیامبر اکرم و سرپرست خانـهاش قرار گرفت.
پیامبر اکرمص بعد از اینکه آزادش کرد, او را به ازدواج عبید بن حارث در آورد, ام ایمن از حارث دارای پسری به نام ایمن شد و بعد از عبید بن حارث, زید بن حارثه بن شراحیل, غلام آزاد شدة پیامبر اکرم با او ازدواج کرد. شرح حال عبید بن حارث در تاریخ به طور مفصل بیان نشده است. او عبید بن زید بن عمرو بن بلال بن أبی الحرباء بن قیس بن مالک بن سالم ابن غنم بن عوف بن خزرج بود[9]. قبل از بعثت زمانیکه عبید به مکه آمد و در آنجا اقامت کرد, پیامبر اکرم برکه را به ازدواج او در آورد. سپس عبید همراه برکه به مدینة منوره عزیمت کرد و دارای فرزندی بنام إیمن شد. پس از مدتیکه عبید درگذشت, برکة همراه پسرش به مکه آمد و در خانة پیامبر اکرم اقامت کرد[10].
بعد از بعثت, نبی مکرم اسلام برکة را به عقد زید بن حارثه که آزاد شده و دوستش بود, در آورد. از او دارای فرزندی به بنام اسامه شد. ام ایمن همراه همسرش که دوست و دوست دار پیامبر خدا بود, در خانة حضرت باقی ماندند, تا اینکه زید بن حارثه در غزوة موته در سال 8 ﻫ. به درجه شهادت نایل شد. طبق برخی از روایات عبید بن زید یا عبید بن عمرو در جاهلیت در گذشت و پسرش أیمن مسلمان شد و با رسول مکرم اسلام ملازم و همصحبت بود, تا اینکه در جنگ حنین شهید شد[11].
در مورد ایمن در قرآن چنین آمده:
﴿فَمَن كَانَ يَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡيَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَلَا يُشۡرِكۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا﴾ [الکهف: 110].
«پس هر کس به دیدار پرودگارش امیدوار است, باید کار نیکو کند و در عبادت پروردگار خویش کسی را شریک نکند»[12].
از ابن اسحاق روایت شده که: ایمن از جمله کسانی بود که در جنگ حنین همراه پیامبر اکرمص تا آخرین لحظات در میدان جنگ پایداری کردند[13] تا شهید شدند. در معارف ابن قتیبه[14] بیان شده: از جمله کسانیکه در جنگ حنین پس از اینکه سایر مجاهدان فرار کردند, همراه پیامبر اکرم ص پایدار ماندند, حضرت علی بن ابی طالب و عباس بن عبد المطلب بودند. حضرت عباس در این جنگ مهار سواری رسول اکرم را گرفته بود و سنگها و تیرها را با سینهاش مانند سپری از رسول خدا دفع میکرد. رسول اکرم به او فرمودند:
«یا عم, ناد یا أصحاب سورة البقرة یا أصحاب السمرة».
«ای عمو, صاحبان سورة بقره و صاحبان سمرة را صدا بزن که برگردید».
دیگر کسانیکه پایدار ماندند عبارت بودند از: ابوسفیان بن حارث بن عبد المطلب, و پسرش و فضل بن عباس بن عبد المطلب و أیمن بن عبید, پسر ام ایمن کنیز آزاد شدة رسول خدا و ابوبکر صدیق و عمر بن خطاب ش[15].
ایمن نیز در این غزوه به درجة شهادت نایل شد و به حق, فرزندی مؤمن و نیکوکار برای مادرش بود که سالها نزد پیامبر اکرمص زندگی کرد ه بود.
اما همسر ام أیمن, زید بن حارثه, از جمله اصحاب بزرگوار پیامبر خدا بود که قبل و بعد از رسالت همراه رسول اکرم زندگی میکرد و اخلاق, حسن معاشرت و صفات بزرگوارانه و همت بلند رسول اکرم را از نزدیک مشاهده کرده بود. این امر سبب شد او پیامبر اکرم ص را بر مادر و پدر و خانوادهاش ترجیح دهد. این داستان در کتابهای سیره و تاریخ معروف است. حضرت خدیجه بنت خویلد, زید بن حارثه را خرید و به درخواست پیامبر اکرم او را آزاد کرد. زید بن حارثه در خانة پیامبرص زندگی میکرد تا اینکه خانوادهاش او را پیدا کردند و نزد پیامبر ص آمدند و خواستند پسرشان را به آنان برگرداند. رسول اکرم در خواست آنان را اجابت کرد و فرمود: «مسئله را با او در میان میگذارم, اگر شما را انتخاب کرد دست او را بگیرید و ببرید».
بنابر این, زید را خواست وبه او فرمود: آیا اینها را میشناسی؟ زید پاسخ داد: بله, این پدرم و این برادرم و این عمویم است.
رسول خدا فرمود: «من چگونه دوستی برایت بودم؟»
زید گریست و گفت: «چرا در این باره از من پرسیدی؟»
پیامبر اکرم ص فرمود: «به تو اختیار میدهم اگر دوست داشتی به آنان بپیوندی و اگر میخواهی بمانی, پس بمان
:: برچسبها:
ام ,
ایمن ,
بانوی ,
از ,
عصر ,
پیامبر ,